اخلاق امام
دانشمندان نوشته اند : « امام حسن (ع) در میان مردم گشاده ترین سینه را داشت و پر گذشت ترین و بخشنده ترین مردم بود . »
مدائنی می نویسد : « امام حسن (ع) که ارشد فرزندان علی (ع) بود ، انسانی بزرگمنش با سخاوت و حلیم بود و رسول الله (ص) او را دوست می داشت . »
شیخ صدوق در « امالی » از حضرت صادق (ع) و او از پدرانش نقل می کند که امام حسن بن علی بن ابیطالب در میان مردم زمان خود عابدترین ، پارساترین و گرامیترین افراد بود ، چون قصد حج می کرد پیاده راه می رفت و گاهی پای خود را نیز برهنه می فرمود . هیچگاه دست به کاری نمی زد ، مگر اینکه خدا را یاد می نمود . راستگوترین مردم بود و رساترین بیان را داشت . هر گاه به در ورودی مسجد می رسید سر خود را بلند کرده و عرض می نمود :
« بارالها! مهمان تو به حضرت رسیده ؛ ای احسانگر! بنده تباهکار تو بدرگاهت شتافته ، پس از زشتیهایی که مرتکب شده بخاطر زیباییهایی که نزد تو است ، در گذر ای کریم! »
زبیر بن بکار در کتاب « انساب قریش » می نویسد : « زینب بن ابی رافع روایت می کند که فاطمه سلام الله علیها در زمانی که پدر بزرگوارش بر بستر بیماری مرگ افتاده بود ، روزی دست دو فرزند خود را گرفت و به خدمت پدر آورد و گفت :
« ای پیامبر خدا! این دو ، فرزندانت هستند ، آیا برای آنان ارثی از خود قرار نمی دهی؟ »
حضرت در پاسخ فرمودند :
« هیبت و آقایی خود را برای حسن و جرات و بخشش خود را برای حسین قرار می دهم . »
طبرسی در کتاب « اعلام الوری » می نویسد : این روایت با روایت دیگری که محمد بن اسحاق نقل می کند، سازگاری دارد . او می گوید : « پس از رسول خدا هیچکس در شرف و عزت به رتبه حسن بن علی نرسید » . گاهی امام (ع) در خانه را می گشودند و در آستانه در می نشستند ، در نتیجه راه بسته می شد، زیرا هیچکس از مردم بخاطر تعظیم و بزرگداشت او از مقابلش عبور نمی نمود و چون حضرت این نکته را در می یافتند ، بدرون خانه می رفتند و راه باز می شد .
هم او می گوید: « حسن بن علی را در راه حج ملاقات کردم که از مرکب خویش پیاده شد و قدم زنان حرکت کرد . در این موقع تمام مردمی که با او بودند به او اقتدا نموده و با او پیاده حرکت کردند ، حتی سعد بن ابی وقاص را دیدم که فرود آمد و پیاده گام زد . »
واصل بن عطا می گوید : « سیمای حسن بن علی (ع) چون سیمای پیامبران و هیبت او چون هیبت پادشاهان بود . »
شیخ مفید در ارشاد می نویسد :
« حسن بن علی وصی پدرش امیرالمومنین بود که او را ناظر بر موقوفات و صدقات خویش قرار داد و عهدنامه مشهوری برای او نگاشت . همچنین حضرت علی (ع) در وصیت خود مبانی روشن دین و جنبه های حکمت و ادب را برای فرزند خویش بیان فرمود . این وصیت را دانشمندان بیشماری در کتب خود نگاشته و فقیهان بزرگوار در روش دینی و دنیایی خود از روشناییهای آن بهره جسته اند . »
سخاوت و بخشندگی
هم او می نویسد: «حسن بن علی(ع) دو بار مال الله را از دارایی خود خارج نمود و سه بار دارایی خود را به دو نیم کرد، نیمی را خود برداشت و نیم دیگر را در راه خدا داد؛ بگونه ای که اگر دو جفت کفش داشت، یک جفت را برای خود بر میداشت و جفت دیگر را به نیازمندان می بخشید.»
مانند همین مطلب را محمد بن حبیب در کتاب «امالی» خود نقل نموده است. ابن سعد در «الطبقات الکبری» می نویسد: «آ« حضرت سه بار مال خود را بدو نیم کرد، نیمی را در راه خدا بخشید و نیمی را برای خود نگه داشت، حتی اگر دو جفت کفش یا دو جفت پاپوش داشت، یک جفت را برای خود بر میداشت و جفت دیگر را به نیازمندان می رساند. همچنین دو بار از مال خود، مال الله را اخراج فرمود.»
درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است که ابوجعفر محمد بن حبیب در کتاب امالی خود نوشته است: «حسن بن علی(ع) به فردی شاعر مبلغی پول عطا کرد. فردی که در آنجا نشسته بود، به ایشان اعتراض کرد که چرا به شاعری مال میدهی که گناه خدا را بجا می آورد و سخن ناروا و بی اساس می گوید. حضرت در پاسخ او فرمودند: «ای بنده خدا بهترین مالی که انسان می بخشد، آن مالی است که انسان به وسیله آن آبروی خود را نگاه می دارد و یکی از موارد کسب خیر، دوری گزیدن از بدی است.»
ابن شهر آشوب در مناقب روایت می کند که مردی از آن حضرت تقاضای کمک مالی نمود. حضرت پنجاه هزار درهم و 500 دینار بوی ارزانی داشتند، سپس فرمودند: «برو باربری را بیاور که این پولها را برای تو حمل کند». مرد باربری را آورد، حضرت عبای سبز خود را به مرد سائل داده و فرمودند: «این کرایه بار بر است.»
روزی فردی از بیابان نشینان بخدمت حضرتش شرفیاب شده پیش از آنکه اظهار نیاز بکند، حضرت امر فرمودند که هر چه در خزانه هست به او بدهند. وقتی به سراغ خزانه رفتند، مبلغی برابر بابیست هزار درهم در آنجا یافتند و همه را به سائل دادند. او که سخت به شگفت آمده بود، عرض کرد: ای آقای من آیا بمن امان ندادید که نیاز خود را بیان کنم و در مدح شما سخن بگویم. پاسخ شنید: «ما گروهی هستیم که بخششمان تازه و بیدرنگ صورت می گیرد.»
مدائنی می گوید: حضرت امام حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) و عبدالله بن جعفر هر سه به قصد زیارت حج حرکت نمودند، اما اثاث و لوازم خود را فراموش کردند، در نتیجه در راه گرفتار گرسنگی و تشنگی شدند. در این هنگام پیرزنی را دیدند که در خیمه ای زندگی می کند. از او آب خواستند. پیرزن عرض نمود: این گوسفند کوچک مال من است، از او شیر بدوشید و بنوشید. آنان چنین کردند، سپس خواستار غذا شدند. عرض کرد: من جز این گوسفند غذای دیگری ندارم، پس یکی از شما آنرا بکشد. آنان نیز چنین کردند و پوست گوسفند را کندند. آنگاه پیرزن از گوشت گوسفند مقداری را بریان نموده از میهمانان خود پذیرایی کرد. میهمانان نیز از آن غذا خوردند و مدتی در همان خیمه اقامت کردند و سپس براه افتادند. در موقع خداحافظی به پیرزن گفتند ما از افراد قریشیم و در راهرفتن به خانه خدا می باشیم، اما وقتی باز گشتیم، تو نزد ما بیا تا این بزرگمنشی ترا جبران کنیم.
چون شب فرا رسیده و همسر پیرزن به منزل آمد، او را از جریان روز آگاه کرد. مرد اندکی رنجید و به او گفت: وای بر تو! گوسفند مرا برای افرادی ناشناخته، کشته ای و می پنداری که آنها از قبیله قریش هستند.
مدت زمانی گذشت و زندگی پیرزن به سختی افتاد، ناچار از جایگاه خود کوچ نمود و در بین راه به مدینه رسید. در این بین حضرت امام حسن(ع) او را دیده و شناختند، نزدیک رفتند و از او پرسیدند که آیا مرا می شناسی؟ پیرزن ابتدا اظهار ناآشنایی کرد، حضرت فرمودند: من در فلان روز میهمان تو بودم. سپس دستور داد که به او هزار گوسفند و هزار دینار ببخشند و او را با فردی به سوی امام حسین(ع) و سپس به سو عبدالله بن جعفر فرستاد و آندو نیز هر یک بهمین مقدار به او بخشیدند.
* امیر المومنین علیه السلام : فرزندم درستی چیست ؟
حسن بن علی علیه السلام: پدر, درستی, از میان برداشتن بدی ها بوسیله ی نیكی هاست .
* شرف چیست ؟
نیكی كردن به خویشاوندان و تحمل بدی ایشان .
* جوانمردی چیست ؟
پاكدامن بودن ...
* پستی چیست ؟
به چیزهای خرد نظر داشتن و از اندك چیزی دریغ ورزیدن .
* كرم چیست ؟
بخشیدن قبل از خواستن ...
* فرومایگی چیست ؟
راحت خود را خواستن و به همسر بی اعتنایی كردن .
* جود چیست ؟
بذل و بخشش در حال تنگ دستی و توانگری.
* بخل چیست ؟
آنچه كه داری را شرافت(خود) پبنداری و آنچه كه انفاق می كنی را تلف شده بدانی.
* برادری چیست ؟
وفاداری در سختی و آسایش.
* ترس چیست ؟
دلیری بر دوست و گریز از دشمن .
* غنیمت چیست ؟
گرایش به تقوی و پارسایی در دنیا , كه نیكو غنیمتی است .
* بردباری چیست ؟
خشم را فرو خوردن و خویشتن دار بودن .
* بی نیازی چیست ؟
دلخوش بودن به قسمت الهی , اگر چه اندك باشد ...
* فقر چیست ؟
حریص بودن بر هر چیزی ...
* ذلت چیست ؟
وحشت از حقیقت و راستی ...
* رنج بیهوده چیست ؟
سخن گفتن در باره ی چیزی كه به دردت نمی خورد .
* بزرگواری چیست ؟
در عین تنگدستی بخشیدن و گذشت از بدی ها .
* خردمندی چیست ؟
حفظ آن چیزی كه به تو سپرده شده ...
* بلند مرتبگی چیست ؟
انجام زیبایی ها و دوری از زشتی ها .
* دوراندیشی چیست ؟
بسیار بردبار و بودن و با نزدیكان با نرمی رفتار كردن .
* سفاهت چیست ؟
پیروی از فرو مایگان و همنشینی با گمراهان ...
* محرومیت چیست ؟
از دست دادن بهره ای كه به تو داده شده است ...
* نادانی چیست ؟
شتاب در دستیابی به فرصت ها قبل از اینكه امكان پذیر باشد و نیز خودداری از پاسخ گویی(نسبت به آنچه می دانی) و چه نیكو یاوری است سكوت در بسیاری از مواقع, هر چند كه سخنور باشی.(تحف العقول؛ صفحه 225)
حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را بین مسلمانان تبلیغ میكرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقهی حقیقی كه به وی داشت همهجا سخن میگفت.
آنچه از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد حضرت مجتبی علیه السلام بیان شده است چنین است:
«هر كس میخواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن علیه السلام نگاه كند». (7)
«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفتهام». (8)
روزی پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله به منبر رفت و امام حسن علیه السلام را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن علیه السلام انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد». (9)
یكی از یاران رسول الله صلی الله علیه و آله میگوید: پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیدم كه امام حسن علیه السلام را بر دوش میكشید و میفرمود: «خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار». (10)
روزی پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و آله امام حسین علیه السلام را بر دوش گرفته بود، مردی گفت: ای پسر بر مركب خوبی سوار شدهای. پیامبر فرمود: «او هم سوار خوبی است». (11)
شبی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نماز عشأ میخواند و سجدهای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود: پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحتبودم كه پیادهاش كنم. (12)
انس بن مالك نقل میكند كه: رسول الله صلی الله علیه و آله دربارهی امام حسن علیه السلام به من فرمود:
ای انس! حسن فرزند و میوهی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است. (13)
زینب دختر ابو رافع میگوید: حضرت زهرا (س) در هنگام بیماری رسول الله صلی الله علیه و آله هر دو فرزندش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید. حضرت فرمود:
«شرف و مجد و سیادتم را به حسن علیه السلام دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین علیه السلام بخشیدم». (14)
اسوهی بزرگواری
امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر بركتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر میداشت و شیوهی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود كه همه را به خود جذب میكرد.
مورخین نوشتهاند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی میگذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی كه فحشهایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او كرده و سلامش كرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فكر میكنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم كرد. اگر گرسنهای سیرت میكنیم، اگر برهنهای میپوشانیمت، اگر نیازی داری، بینیازت میكنیم، اگر از جایی رانده شدهای پناهت میدهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده میكنیم، هماینك بیا و مهمان ما باش. تا وقتی كه اینجا هستی مهمان مایی...
مرد شامی كه این همه دلجویی و محبت را از امام مشاهده كرد به گریه افتاد و گفت:
«شهادت میدهم كه تو خلیفهی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر میداند كه مقام خلافت و رسالت را در كجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اكنون تو را محبوبترین خلق خدا میدانم.
آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی كه در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود. (15)
یكی دیگر از صفات برجستهی امام مجتبی علیه السلام انفاق و بخشش بیسابقهی اوست.
تاریخ نگاران نوشتهاند: امام حسن علیه السلام دوبار تمام ثروت خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار داراییاش را به دو نصف كرده، نیمی را برای خود گذاشت و نصف دیگر را در راه خدا انفاق كرد. (16)
امام حسن علیه السلام ملجأ درماندگان، آرام بخش دلهای دردمندان و امید تهیدستان بود، هیچ گاه نشد كه فقیری به حضور آن بزرگوار برسد و دستخالی برگردد. در همین مورد نقل كردهاند: مردی به حضور امام حسن علیه السلام آمد و اظهار فقر و حاجت كرد. امام حسن علیه السلام دستور داد تا پنجاه هزار درهم، به اضافهی پانصد دینار به او بدهند. مرد سائل حمالی را صدا زد كه پولهایش را برایش ببرد. امام مجتبی علیه السلام پوستین خود را هم به آن مرد داد و فرمود: این را هم به جای كرایه به آن مرد بده. (17)
امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از پدر
پس از آن كه حضرت علی علیه السلام در محراب عبادت خون خویش را به پای درخت توحید نثار كرد امام مجتبی غمگین در سوگ اسوهی صبر و بردباری، برفراز منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند در فرازی از سخنانش فرمود:
... لقد قبض فی هذه اللیلة رجل لم یسبقه الاولون بعمل و لا یدركه الاخرون بعمل... (18)
«شب گذشته مردی از این جهان در گذشت كه هیچ یك از پیشینیان - در انجام وظیفه و اعمال شایسته بر او سبقت نگرفتند و از آیندگان نیز كسی را یارای پا به پایی او نیست...
و سپس فرمود: علی علیه السلام در شبی رخت از جهان بست كه در آن شب عیسای مسیح به آسمان عروج كرد، یوشع بن نون جانشین موسای پیامبر نیز در آن شب درگذشت.
پدرم در حالتی دنیا را ترك كرد كه هیچ سیم و زر و اندوختهای نداشت. مگر تنها هفتصد درهم كه از هدایای مردم به جا مانده بود كه قصد داشتبا آن خدمتكاری بگیرد.
در اینجا، امام گریست و مردم نیز همصدا با حضرت مجتبی علیه السلام گریستند.
سپس ادامه داد: من پسر بشیرم، من پسر نذیرم، من از خانوادهای هستم كه خداوند دوستی آنان را در كتاب خویش (قرآن) واجب كرده است آن جا كه میفرماید:
«قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا..». (19) بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیكنم جز دوست داشتن نزدیكانم [ اهل بیتم] ; و هر كس كار نیكی انجام دهد، بر نیكیاش میافزاییم».
بر این اساس دوستی ما - خاندان - همان حسنه و خوبی است كه خداوند بدان اشاره كرده است.
سپس بر جای خود نشست.
در این هنگام «عبدالله بن عباس» برخاست و به مردم گفت: این فرزند پیامبر شما و جانشین امام علی علیه السلام است، اكنون او رهبر و امام شماست. بیایید و با او بیعت نمایید!
مردم گروه گروه به سوی حضرت مجتبی علیه السلام روی آوردند و بیعت كردند. سپس امام علیه السلام خطبهای بیان فرمود كه در آن بر لزوم اطاعت از خدا و پیامبر و اولی الامر تاكید شده بود و مردم را از پیروی شیطان برحذر داشت و اهمیت ایمان و عمل خیر را یادآور گردید (20).
امام مجتبی علیه السلام در سال چهلم هجرت و در سن 37 سالگی با مردم بیعت كرد و با آنها شرط كرد كه: با هر كه من صلح كنم شما هم صلح كنید، با هر كه من جنگ كنم شما هم جنگ كنید و آنها قبول كردند (21).
در ضمن امام علیه السلام نامهای به معاویه نوشت و او را دعوت به بیعت كرد و متذكر شد كه اگر در امر ادارهی جامعه اخلال كند و جاسوس بگمارد با قاطعیتبرخورد خواهد كرد و در مورد دستگیری و اعدام دو جاسوس وی به او هشدار داد (22).
معاویه در پاسخ امام نوشت:
... من از تو سابقه بیشتری دارم، پس بهتر آن كه تو پیرو من باشی. من نیز قول میدهم كه خلافت مسلمانان، پس از من با تو باشد و هر چه بیتالمال عراق است در اختیار تو خواهم گذارد... (23) و چنین بود كه معاویه از پذیرش حق امتناع ورزید و نه تنها از بیعت با امام حسن علیه السلام خودداری كرد، بلكه عملا به طرح توطئه علیه حضرت پرداخت و با خدعه و فریب و تطمیع، افرادی را برانگیخت تا نسبتبه قتل امام علیه السلام اقدام نمایند و سرانجام این امام مظلوم در بیتخودش به دست همسرش «جعده» زهر خورانده شد و به جای این كه نوشی برای مولی باشد نیشی شد كه جگر امام مجتبی علیه السلام را پاره كرد.
امام علیه السلام با دسیسه معاویه مسموم گردید... (24) و پس از چهل روز در روز بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجری به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاك سپرده شد. چونان خورشیدی در دل زمین (25).
نظرات شما عزیزان: